چه کسي باور کرد که دل سرد مراآتش عشق تو خاکستر کردبا که گويم غم هجران تو راهوس زلف پريشان توراعمر من در شرف پاييز ا ست من چو يک شاخه خشکآخرين برگ بر اين شاخه توييمن بدان اميدمکه بهاري دگر از راه رسدآخرين برگ مراباد پاييز نبردآه….وزش باد چه خوف انگيز است چه کسي باور کرداشک جاري شده از ديده منچشمه اش آن نفس گرم توبود طپش تند دلمحاصل لمس تن نرم تو بودچه کسي باور کردکه من از عشق تو سرشار شدم مانده بودم همه خوابتا که با لمس تن گرم تو بيدار شدمتو همه بود مني تو در اين کوره ره خلوت عمرهمه مقصود منيچه کسي باورکرد که تو معبود مني
سلام
استش شانسي از با وبلاگ شما اشنا شدم.وبلاگ ساده اما دل نشيني دارين
مادر
شعر جالبي بود براي يكي از دوستانم كه مادرش از دست داده اين شعر كپي كردم اگه ناراحت نميشيد
راستي نمي دونم بازم به وبلاگتون سر مي زنيد يا نه اما اگه امديد به وبلاگ منم يه سري بزنيد خوشحال ميشم
نظر يادتون نره